موتکناپ



 

اصطلاح حقیقت تلخ است” یا عبارت عربی معادل آن (الحقیقه مرٌّ) در زبان فارسی که اصطلاح بسیار رایجی هم می باشد، بیشتر به این معنی است که واقعیتی وجود دارد که شخص حاضر به پذیرش آن نیست و سعی می کند خود را از آن حقیقت دور نگه دارد. به همین دلیل است که شنیدن واقعیت و آگاهی از حقیقت می تواند برای وی خوشایند نباشد.

مثلا کسی که بدهکار است و یادآوری این واقعیت که وی بدهی دارد هر چند برای وی مسجل و مشخص هم باشد، ولی موضوعی خوشایند نیست و همین موضوع است که باعث تلخی این واقعیت می شود.

یا مثلا کسی که 47 ساله است و شادابی و طراوت لازم را برای انجام یه سری کارهای مشخص و مربوطه ندارد و به او بگویی که برای این کار یه فرد 25 ساله می خواهد و او از تو در انجام این کارارجح تر و مناسب تر است و  شرایط جسمی و کشش بدنی لازم را نداری؛ هر چندگفتن این نکته بیانگر واقعیت است و خود طرف هم به آن وقوف کامل دارد؛ اما به شدت از شنیدن و گوشزد کردن این واقعیت،اوقاتش تلخ می شود.

این یه نکته؛اما نکته مهمتر،واکنشی است که فرد افزون بر اوقات تلخی اش از خود نشان می دهد. برخی از افراد با شنیدن واقعیت نه تنها اوقاتشان تلخ می شود،بل که واکنش های غیر معمول و غیر معقول و بعضا خارج از عرف و ادب از خود بروز می دهند تا گوینده واقعیت را نیز با تلخکامی خود شریک نمایند و او را از چشیدن این تلخی بی نصیب نگذارند!!!

لذا مراقب باشید؛ همیشه واقعیت ها را تا ناچار نشده اید برزبان نرانید که ممکن است.

 


با خواص لیمو شیرین کاری نیست. بل که طعم آن مورد بحث است.

لیمو شیرین ابتدایش بسیار شیرین و گواراست ،اما انتهایش بسیار تلخ و زقوم است.

متاسفانه برخی از انسان ها در تعامل و روابط متقابل همچون لیمو شیرین عمل می کنند؛ در ابتدا شیرین و گوارا ظاهر می شوند،کلمات شیرین و دوست داشتنی و انسانی بکار می برند ،اما دست آخر آن روی تلخ و زقومی خود را نشان و رابطه را با بکارگیری کلمات تلخ و بی ادبانه وغیر انسانی به عقیمی و انجماد سوق می دهند. در بنای معادله ی ارتباط با چشم باز عمل کنید.

 


دُمِ خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را!!!

به نظر شما این ضرب المثل حکایت از چه دارد و به چه اشاره می نماید؟

 

بله،این حکایت بیانگر این است که یه سری مدارک و شواهد روشن،واضح ، غیر قابل انکار و محکمه پسند وجود دارد که به هیچ راه و روشی نمی شود حقیقت را انکار،کتمان و ماس مال کرد.

هرگونه کوشش واقامه دلیل و برهان، و قید قسم و آیه ؛کفایت امر نمی کند.به عبارتی فاعل یا باید سکوت کند و یا دست از انکار بردارد و سر به زیر افکند و به ندای وجدانش گوش فرا دهد؛همین.>


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


دوستی در لاک خودش بود.

علت را جویا شدم .

از قدر نشناسی و بی حرمتی کسی نالان بود.

می گفت،بهترین خدمات را با کیفیت عالی که به عمرش ندیده بود؛بهش ارایه دادم، در پایان نه تنها "دستت درد نکند" را نگفت ؛ بل که با بی مهری و سردی تمام بهم بی حرمتی کرد!!!

آخر انصاف خوب چیزیست؛ قدر شناسی پیشکشت، بی حرمتی ات برای چیست!!

 


می توان عاشق بود

به همین آسانی .

من خودم

چند سالی ست که عاشق هستم

عاشق برگ درخت

عاشق بوی طربناک چمن

عاشق رقص شقایق در باد

عاشق گندم شاد!

آری

می توان عاشق بود

مردم شهر ولی می گویند

عشق یعنی رخ زیبای نگار!

عشق یعنی خلوتی با یک یار!

یا به قول خواجه،

عشق یعنی لحظه ی بوس و کنار!

من نمی دانم چیست

اینکه این مردم گویند

ﺎ به قول ﺧﻮﺍﺟﻪ،

من نه یاری، نه نگاری، نه کناری دارم

عشق را اما من،

با تمام دل خود می فهمم!

عشق یعنی رنگ زیبای انار .

 

فروغ فرخزاد»



این برگ های زرد

به خاطر پاییز نیست که از شاخه می افتند

قرار است تو از این کوچه بگذری

و آن ها پیشی می گیرند از یکدیگر

برای فرش کردنِ مسیرت .

گنجشک ها از روی عادت نمی خوانند،

سرودی دسته جمعی را تمرین می کنند

برای خوش آمد گفتن به تو .

 


من چه در وهم وجودم چه عدم، دل تنگم

از عدم تا به وجود آمده ام دل تنگم

راز گل کردن من، خون جگر خوردن بود

از درآمیختن شادی و غم دل تنگم

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت!

من هنوز از سفر باغ ارم دل تنگم

گرچه بخشیده گناه پدرم آدم را!

به گناهان نبخشوده قسم دل تنگم

حال، در خوف و رجا رو به تو برمی گردم

دو قدم دلهره دارم، دو قدم دل تنگم

نشد از یاد برم خاطره ی دوری را

گرچه امروز رسیدیم به هم! دل تنگم!

 

اشعار فاضل نظری»


شب دراز به امید صبح بیدارم

مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم

عجب که بیخ محبت نمی‌دهد بارم

که بر وی این همه باران شوق می‌بارم

از آستانه خدمت نمی‌توانم رفت

اگر به منزل قربت نمی‌دهی بارم

به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی

بیا و زنده جاوید کن دگربارم

چه روزها به شب آورده‌ام در این امید

که با وجود عزیزت شبی به روز آرم

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

چه کرده‌ام که به هجران تو سزاوارم

هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم

هنوز با همه بی مهریت طلبکارم

من از حکایت عشق تو بس کنم هیهات

مگر اجل که ببندد زبان گفتارم

هنوز قصه هجران و داستان فراق

به سر نرفت و به پایان رسید طومارم

اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی

حدیث عشق به پایان رسد نپندارم

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

یکی تمام بود مطلع بر اسرارم

 


شهریور هم رفتارش عاشقانه است!

فقط ادعا می کند گرم است،

ولی . دیدی چند شب پیش چه کرد؟

گرد و خاک کرد!

بعد هم بُغض کرد .

و بُغضش ترکید .!

گوشَت را بیاور جلو .

بین خودمان باشد .

گمان کنم عاشق پاییز شده است!

دلش گیرِ پاییز است .!

دلم نمی آید به او بگویم وقتی به پاییز  می رسی که تمام شده ای!

یعنی انگار قسمت عاشقی همین است .

کاش می شد تمام نشد و رسید .

کاش می شد .!

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها